- فارغ گشتن
- فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن
معنی فارغ گشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیروزیدن پیروز گشتن
فاسد شدن
یا فارغ داشتن دل از چیزی. آسوده خاطر بودن از آن مطمئن بودن
خلاص شدن نجات یافتن رستگار گشتن، به کام دل رسیدن، دست یافتن، استنباط کردن، غلبه کردن
فایت شدن بنگرید به فایت شدن
گشاد شدن فراخ شدن
بسته شدن، باز شدن
لاغر شدن
آسوده شدن
کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
آشکار شدن ظاهر شدن یا فاش شدن خبر. پراگنده شدن خبر
بر آسودن، زاییدن فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن