آشکار شدن: به شهر اندرون آگهی فاش گشت که بهرام شد کشته و درگذشت. فردوسی. غیب و آینده برایشان گشت فاش ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش. مولوی. حاتم طایی به کرم گشت فاش گر کرمت هست، درم گو مباش. خواجو. رجوع به فاش شود
آشکار شدن: به شهر اندرون آگهی فاش گشت که بهرام شد کشته و درگذشت. فردوسی. غیب و آینده برایشان گشت فاش ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش. مولوی. حاتم طایی به کرم گشت فاش گر کرمت هست، درم گو مباش. خواجو. رجوع به فاش شود
فراز گردیدن. فراز شدن. فراز آمدن. بسته شدن: چون کشته ببینیم، دو لب گشته فراز از جان تهی این قالب فرسوده به آز، بر بالینم نشین و میگوی به ناز کای من تو بکشته و پشیمان شده باز! رودکی. رجوع به فراز گردیدن و فراز شدن شود
فراز گردیدن. فراز شدن. فراز آمدن. بسته شدن: چون کشته ببینیم، دو لب گشته فراز از جان تهی این قالب فرسوده به آز، بر بالینم نشین و میگوی به ناز کای من تو بکشته و پشیمان شده باز! رودکی. رجوع به فراز گردیدن و فراز شدن شود